جوک
اولي: من تصميم گرفته ام بعد از اين، فقط غذاهاي گياهي بخورم.
دومي: لابد با مشورت دكتر تصميم گرفته اي؟
اولي: نه، با مشورت قصاب محل، چون او ديگر حاضر نيست به من نسيه بفروشد.
---------------------------
دكتر: خب، بيشتر، وقتي به چه چيزي فكر مي كني افسرده مي شوي؟
بيمار: راستش را بخواهيد، به پرداخت ويزيت!
------------------------------
اولي: پدر من با يك دست، هر اتومبيلي را كه بخواهد مي تواند نگه دارد؟
دومي: دروغ نگو! مگر ممكن است؟
اولي: آخه پدر من افسر اداره راهنمايي و رانندگي است.
------------------------------
اولي: چرا اسب تو توي مسابقه برنده نشد؟
دومي: چون اسب من خيلي
با ادب است، به اسب هاي ديگري مي گويد: اول شما بفرماييد.
-----------------------------
قاضي: مرد حسابي، چرا از ديوار مردم بالا مي روي؟
دزد: خب براي اينكه درهاي خانه هايشان بسته است!
-----------------------------
از شخصي پرسيدند: فاصله ميان خنده و گريه چيست؟
او جواب داد: انسان با چشم گريه مي كند و با دهان مي خندد،
فاصله ميان دهان و چشم هم دماغ است.جكستان
-------------------------------
اولي: آقاي دكتر، من فكر مي كنم عينك لازم دارم.
دومي: بله حتما! چون اين جا مغازه ساندويچ فروشي است.
نظرات شما عزیزان: