ای بنده من!
ای بنده من ! هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان به سخنانت گوش می دهم که گویی همین یک بنده را دارم و تو آنچنان از من غافلی که که گویی چندین خدا داری.
ای بنده من ! هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان به سخنانت گوش می دهم که گویی همین یک بنده را دارم و تو آنچنان از من غافلی که که گویی چندین خدا داری.
گفته می شود که حمید مصدق عاشق فروغ فرخزاد بوده است که به هم نرسیده بودندو یکی از اشعار آنها در وصف هم به قرار زیر است
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من كرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان می دهد آزارم
و من اندیشه كنان غرق در این پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سیب نداشت
من به تو خندیدم
چون كه می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیك لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تكرار كنان
می دهد آزارم
و من اندیشه كنان غرق در این پندارم
كه چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
اونی که گفتم نرو گفت نمیشه
دیروز دیگه رفت واسه ی همیشه وقتی میخواست بره اون منو صدا کرد واستاد و تو چشام خوب نگا کرد گفت میدونی خودت برام عزیزی این اشکارم بهتره که نریزی مجبورم برم که سفر چاره ی کارمه یاد اون خاطرات مرحم دل پارمه تقدیر ما از اولم همین بود یکی تو آسمون اونیکی زمین بود تو تقدیر ما هر چی حیرونیه مال خطوط روی پیشونیه ...................... ........... ...... .. . ادامه ی مطلب رو از دست ندهید -*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* -*-*-*-*-*-*-*-*-*-* -*-*-*-*-*-*-*-* -*-*-*-*-*-* -*-*-*-* -*-*-* -*-* -*- *