ارسال مطلب جدید
ویرایش

ای بنده من!

 

 ای بنده من !

هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان به سخنانت گوش می دهم که گویی همین یک بنده را دارم و تو آنچنان از من غافلی که که گویی چندین خدا داری.


ادامه →

!

 



هرگاه در زندگی به يك در بزرگ كه يك قفل بزرگ هم دارد رسيدی، نترس و نااميد نشو. زيرا اگر قرار بود در باز نشود جای آن يك ديوار می گذاشتند!
 

ادامه →

راز خوشبختی

 

 


خوشبختی به كسانی روی می آورد كه برای خوشبخت كردن ديگران
 می كوشند.

 

 

ادامه →

امام علی (ع) فرمودند:

 

 
 
 
 
 
امام علی (ع) :
نه مرگ آنقدر ترسناک است و نه زندگی آنقدر شیرین که آدمی پای برشرافت خود گذارد.
 
 
 
 
 

ادامه →

خدایا کمکم کن

 خدایا کمکم کن


خدایا کمکم کن عهدی را که با تو در طوفان بستم در آرامش فراموش نکنم
...
..
.

 

ادامه →

؟

  

اگر خودکارتون فقط به اندازه ی نوشتن یه جمله جوهر داشت چی مینوشتید؟!
 

 ....

ادامه →

شعری زیبا از حمید مصدق عاشق فروغ فرخزاد

 

 

 گفته می شود که حمید مصدق عاشق فروغ فرخزاد بوده است که به هم نرسیده بودندو یکی از اشعار آنها در وصف هم به قرار زیر است

 

 
^^^^^........شعر زیبای حمید مصدق......^^^^^

تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من كرد نگاه 

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك 

و تو رفتی و هنوز، 

سالهاست كه در گوش من آرام آرام 

خش خش گام تو تكرار كنان می دهد آزارم 

و من اندیشه كنان غرق در این پندارم 

كه چرا باغچه كوچك ما سیب نداشت 
 
^^^^^^................جواب زیبای فروغ فرخ زاد..........^^^^^^

من به تو خندیدم 

چون كه می دانستم 

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی 

پدرم از پی تو تند دوید 

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه 

پدر پیر من است 

من به تو خندیدم 

تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم 

بغض چشمان تو لیك لرزه انداخت به دستان من و 

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاك 

دل من گفت: برو 

چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ... 

و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام 

حیرت و بغض تو تكرار كنان 

می دهد آزارم 

و من اندیشه كنان غرق در این پندارم 

كه چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

ادامه →

شعر عاشقانه و احساسی - تنهایی

 اونی که گفتم نرو گفت نمیشه

 

دیروز دیگه رفت واسه ی همیشه

 

وقتی میخواست بره اون منو صدا کرد

 

واستاد و تو چشام خوب نگا کرد

 

گفت میدونی خودت برام عزیزی

 

این اشکارم بهتره که نریزی

 

مجبورم برم که سفر چاره ی کارمه

 

یاد اون خاطرات مرحم دل پارمه

 

تقدیر ما از اولم همین بود

 

یکی تو آسمون اونیکی زمین بود

 

تو تقدیر ما هر چی حیرونیه

 

مال خطوط روی پیشونیه

 

......................

...........

......

..

.

ادامه ی مطلب رو از دست ندهید

-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

-*-*-*-*-*-*-*-*

-*-*-*-*-*-*

-*-*-*-*

-*-*-*

-*-*

-*-

*

 

 

ادامه →