چقدر احساس می کنید که آدم نیستید؟!
۱- مادرتان هر بار با دیدنتان این شعر را می خواند:"آدمی را آدمیت لازم است!" با شنیدن این شعر چه احساسی پیدا می کنید؟
الف- احساس می کنید چه شعر زیبایی است؟!
ب- این سوال برای شما پیش می آید که چرا مامان! اینقده این شعره رو میخونه؟!
ج- بدون آنکه معنی آن را بفهمید به مادر لبخند میزنید!
د- احساس می کنید شاید منظورش شما باشید!
2- پدرتان از دستتان عصبانی می شود و طبق معمول می گوید: آخر من نتونستم آدمت کنم! چه احساسی از شنیدن این جمله پیدا خواهید کرد؟
الف- احساس می کنید پدرتان از دستتان عصبانی است؟!
ب- احساس می کنید پدرتان چقدر یک جمله را تکرار می کنی؟!
ج- هیچ احساسی پیدا نمی کنید!
د- احساس می کنید پدرتان از ناتوانی خود ناراحت است! و سعی می کنید او را درک نمایید!
3- با دوستتان بر سر مسئله ای دعوایتان شده و او برای هزارمین بار به شما می گوید "برو بابا اصلا تو آدم نیستی!" چه احساسی به شما دست خواهد داد؟!
الف- احساس می کنید برای هزارمین بار فحشتان داده؟!
ب- احساس می کنید برای هزارمین بار رازتان برملا شده؟!
ج- هیچ احساسی به شما دست نمی دهد؟!
د- در دلتان میگویید خودت آدم نیستی!

مثلث برمودا
مثلث برمودا محلی است وهمانگیز که در آن صدها هواپیما و کشتی در هوا و دریا ناپدید شدهاند. بیش از هزار نفر در این منطقه وحشت گم شدهاند، بدون اینکه حتی یک جسد یا قطعه پارهای از یک هواپیما یا کشتی مفقود شده ، به جا مانده باشد.
مثلث برمودا واقعا یک مثلث نیست، بلکه شباهت بیشتری به یک بیضی (و شاید هم دایرهای بزرگ) دارد که در روی بخشی از اقیانوس اطلس در سواحل جنوب شرقی آمریکا واقع است. راس آن نزدیک برمودا و قسمت انحنای آن از سمت پایین فلوریدا گسترش یافته و از پورتوریکو گذشته ، به طرف جنوب و شرق منحرف شده و از میان دریای سارگاسو عبور کرده و دوباره به طرف برمودا برگشته است. طول جغرافیایی در قسمت غرب مثلث برمودا ۸۰ درجه است، بر روی خطی که شمال حقیقی و شمال مغناطیسی بر یکدیگر منطبق میگردند. در این نقطه هیچ انحرافی در قطب نما محاسبه نمیشود. وینسنت گادیس که مثلث برمودا را نامگذاری کرده، آن را به صورت زیر توصیف میکند: « یک خط از فلوریدا تا برمودا ، دیگری از برمودا تا پورتویکو میگذرد و سومین خط از میان باهاما به فلوریدا بر میگردد. این محل فتنهانگیز و تقریبا باور نکردنی اسرار غیر قابل توصیف جهان را به خود اختصاص داده است. مثلث برمودا نامش را در نتیجه ناپدید شدن ۶ هواپیمای نیروی دریایی همراه با تمام سرنشینان آنها در پنجم دسامبر ۱۹۴۵ کسب کرد. ۵ فروند از این هواپیماها به دنبال اجرای ماموریتی عادی و آموزشی ، در منطقه مثلث ، پرواز میکردند که با ارسال پیامهایی عجیبی درخواست کمک کردند. هواپیمای ششم برای انجام عملیات نجات ، به هوا برخاست که هر شش هواپیما به طرز فوقالعاده مشکوکی مفقود شدند. آخرین پیامهای مخابره شده آنها با برج مراقبت حاکی از وضعیت غیر عادی ، عدم روئیت خشکی ، از کار افتادن قطب نماها یا چرخش سریع عقربه آنها و اطمینان نداشتن از موقعیتشان بود. این در حالی بود که شرایط جوی برای پرواز مساعد بود و خلبانان و دیگر سرنشینان افرادی با تجربه و ورزیده بودند. با وجود مدتها جستجو هیچ اثری از قطعه شکسته ، لکه روغن ، آثاری از اجسام شناور ، خدمه یا تجمع مشکوکی از کوسهها دیده نشد. هیچ حادثهای چه قبل و چه بعد از آن ، تا این حد حیرتآورتر از ناپدید شدن دسته جمعی هواپیماهای مذکور نبوده است. در حوادثی مشابه در این منطقه قایقها و کشتیهایی مفقود شدهاند (قربانیان مثلث برمودا)، در برخی موارد هم فقط خدمه و سرنشینان ناپدید گشتهاند.
جام سکوت
باز این شب تار بی کرانه در جام سکوت من روان شد
با حرمت شعله های رقصان احساس جنون من جوان شد
********
بر سفره ی راز و رمز مهتاب امشب لب هر ستاره باز است
احرام سبید کهکشانی استاده به حرمت نماز است
********
امشب سرناله دارد این شعر هر واژه ی او بهانه دارد
با تیغ سیاه شب گلاویز غوغای قلم ترانه دارد
********
در سایه ی خوفناک باییز سبزینه ی روییدن ما رفت
از خاطر هر چکاوک اینجا خواندن به خدا نه که صدا رفت
********
از نافله های ابر تیره وز خیزش نو ماه در باد
با قامت جرآت فریدوت وز رقص در فش کاوه استاد
********
افسوس همای نیک اقبال زندانی دست گرد باد است
از حصر کویر چون گذشتیم هنگامه قله و چکاد است
********
این قرن سراب کی شود سر ما زخمی دشنه ی سرابیم
بر ما مبسند شیر اشتر ما تشنه و تشنه ی شرابیم
دیدم او را
در قاصدک های بهاری دیدم او را در چشمه های آب جاری دیدم او را در ناله ی مرغ سحر در سوز قمری در نغمه آواز قناری دیدم او را در برگ گل با گونه ی سرخ و لطیفش در شبنم صبح بهاری دیدم او را در بیشه ی شیران در اندیشه ی صید در بنجه ی باز شکاری دیدم او را در گریه های عاشقان خسته در شب در التجا در گریه زاری دیدم او را در زلف لیلی چشم مجنون روی خسرو در چهره ی هر گلعذاری دیدم او را در ناله ی نی گریه ی چوبان تنها در نغمه ی جانسوز تاری دیدم او را در تندر و در رعد و در باران و سیلاب در عمر کوتاه شراری دیدم او را در جستجویش میروم اما ندانم من دیده آری دیده آری دیدم او را
نمایی از فعالیتهای فشرده یك دانشجو
کوتاهترین داستان کوتاه دنیا
کوتاهترین داستان کوتاه دنیا
حتما تا حالا داستانهای کوتاه زیادی خوندید، اما تاحالا فکر کردید که کوتاه ترین داستان کوتاه دنیا چیه و نوشته ی کی ؟ کوتاه ترین داستان کوتاه جهان توسط ارنست همینگوی نوشته شده : For Sale: Baby Shoes, Never Worn. برای فروش: کفش بچه، هرگز پوشیده نشده . گفته میشود ارنست همینگوی این داستان ۶ کلمه ای را برای شرکت در یک مسابقه ی داستان کوتاه نوشته است و برنده ی مسابقه نیز شده است. همچنین گفته میشود که وی این داستان کوتاه را در یک شرط بندی با یکی از دوستانش که ادعا کرده بود که با ۶ کلمه نمیتوان داستان نوشت، نوشته است. کوتاه ترین داستان ترسناک دنیا نیز داستان زیر میباشد که نویسنده ی مشخصی ندارد ! The last man on earth is sitting alone in his room and all of a sudden a Knock on the door. آخرین انسان زمین تنها در اتاقش نشسته بود که ناگهان در زدند.