ماجرای امید بخش ترین آیه قرآن

امام فرمود خوبست ولى آنچه را مى خواهم نیست .
great cyrus
وصيت نامه كوروش كبير
فرزندان من، دوستان من! من اكنون به پايان زندگی نزديك گشته*ام. من آن را با نشانه*های آشكار دريافته*ام.
وقتی درگذشتم مرا خوشبخت بپنداريد و كام من اين است كه اين احساس در کردار و رفتار شما نمايانگر باشد، زيرا من به هنگام كودكی، جوانی و پيری بخت*يار بوده*ام. هميشه نيروی من افزون گشته است، آن چنان كه هم امروز نيز احساس نمی*كنم كه از هنگام جوانی ناتوان*ترم.
من دوستان را به خاطر نيكويی*های خود خوشبخت و دشمنانم را فرمان*بردار خويش ديده*ام.
کیف مدرسه را با عجله گوشه ای پرتاب کرد و بی درنگ به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود ، رفت .
همه خستگی روزش را بر سر قلک بیچاره خالی کرد . پولهای خرد را که هنوز با تکه های قلک قاطی بود در جیبش ریخت و با سرعت از خانه خارج شد .
وارد مغازه شد . با ذوق گفت : ببخشید آقا ! یه کمربند می خواستم . آخه ، آخه فردا تولد پدرم هست ... .
- به به . مبارک باشه . چه جوری باشه ؟ چرم یا معمولی ، مشکی یا قهوه ای ، ...
پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت .
- فرقی نداره . فقط ... ، فقط دردش کم باشه
یک نفر قلب تو را بی سحر و جادو می برد
بی گمان من می شوم بازنده و او می برد
اشک می ریزم و می دانم که چشمان مرا
عاقبت این گریه های بی حد از سو می برد
آنقدر تلخم که هر کس یک نظر میبیندم
ماجرا را راحت از رفتار من بو می برد
من در این فکرم جهان را می شود تغییر داد
عاقبت اما مرا تقدیر از رو می برد