ارسال مطلب جدید
ویرایش

حکایات کوتاه آموزنده،شیرین 2

 شمع فرشته
مردي که همسرش را از دست داده بود دختر سه ساله‏اش را بسيار دوست ميداشت. دخترک به بيماري سختي مبتلا شد، پدر به هر دري زد تا کودک سلامتي‏اش را دوباره به دست بياورد، هرچه پول داشت براي درمان او خرج کرد ولي بيماري جان دخترک را گرفت و او مرد. پدر در خانه اش را بست و گوشه‏گير شد. با هيچکس صحبت نميکرد و سرکار نميرفت. دوستان و آشنايانش خيلي سعي کردند تا او را به زندگي عادي برگردانند ولي موفق نشدند. شبي پدر روياي عجيبي ديد. ديد که در بهشت است و صف منظمي از فرشتگان کوچک در جاده‏اي طلائي به‏سوي کاخي مجلل در حرکت هستند. هر فرشته شمعي در دست داشت و شمع همه فرشتگان به جز يکي روشن بود. مرد وقتي جلوتر رفت، ديد فرشته‏اي که شمعش خاموش است، همان دختر خودش است. پدر فرشته غمگين را در آغوش گرفت و او را نوازش داد، از او پرسيد: دلبندم، چرا غمگيني؟ چرا شمع تو خاموش است؟ دخترک به پدرش گفت: بابا جان، هروقت شمع من روشن ميشود، اشکهاي تو آنرا خاموش ميکند و هروقت دلتنگ ميشوي، من هم غمگين ميشوم. پدر در حالي که اشکش در چشمانش حلقه زده بود، از خواب پريد. اشکهايش را پاک کرد، انزوا را رها کرد و به زندگي عادي خود بازگشت...


 

قلب ماسه‏اي

دخترک با دقت تمام داشت بزرگترين قلب ممکن را توي ساحل با يک چوب روي ماسه‏ها ترسيم ميکرد. شايد فکر مي‏کرد که هرچه اين قلب را بزرگتر درست کند، يعني اينکه بيشتر دوستش دارد! بعد از اينکه قلب ماسه‏اي‏اش کامل شد سعي کرد با دستهايش گوشه‏هايش را صيقل بدهد تا صاف صاف بشود، شايد مي‏خواست موقعي که دريا آن را با خودش مي‏برد، اين قلب ماسه‏اي جائي گير نکند! از زاويه هاي مختلف به آن نگاه کرد، شايد مي‏خواست اينطوري آن را خوب بشناسد و مطمئن بشود، همان چيزي شده که دلش مي‏خواست! به قلب ماسه‏اي‏اش لبخندي زد و از روي شيطنت هم يک چشمک به قلب ماسه‏اي هديه داد. دلش نيامد که يک تير ماسه‏اي را به يک قلب ماسه‏اي شليک کند! براي همين هم خيلي آرام چوبي را که در دستش بود مثل يه پيکان گذاشت روي قلب ماسه‏اي. حالا ديگر کامل شده بود و فقط نياز به مواظبت داشت. نشست پيش قلب ماسه‏اي و با دستش قلب ماسه‏اي را نوازش کرد و در سکوت به قلب ماسه اي قول داد تا هميشه مواظبش باشد. براي اينکه باد قلبش را ندزدد با دستهايش يک ديوار شني دور قلبش درست کرد. دلش مي‏خواست پيش قلب ماسه‏اي‏اش بماند ولي وقت رفتن بود، نگاهي به قلب ماسه‏اي کرد و رفت. چند قدمي دور نشده بود که دوباره برگشت و به قلب ماسه اي قول داد که زود برمي‏گردد و بقيه راه را دويد. فردا صبح دخترک در راه براي قلب ماسه‏اي گلي چيد و رفت به ديدنش. وقتي به قلب ماسه‏اي رسيد، آرام همانجا نشست و گلها را پرپر کرد و بر روي قلب ماسه‏اي ريخت. قلب ماسه‏اي با عبور چرخ يک ماشين شکسته شده بود...


 

کفش هاي طلائي

تا کريسمس چند روز بيشتر نمانده بود و جنب و جوش مردم براي خريد هديه کريسمس روز به روز بيشتر ميشد. من هم به فروشگاه رفته بودم و براي پرداخت پول هدايايي که خريده بودم، در صف صندوق ايستاده بودم. جلوي من دو بچه، پسري 5 ساله و دختري کوچکتر ايستاده بودند. پسرک لباس مندرسي بر تن داشت، کفشهايش پاره شده بود و چند اسکناس را در دستهايش مي‏فشرد. لباسهاي دخترک هم دست کمي از مال برادرش نداشت ولي يک جفت کفش نو در دست داشت. وقتي به صندوق رسيديم، دخترک آهسته کفشها را روي پيشخوان گذاشت، چنان رفتار مي‏کرد که انگار گنجينه‏اي پر ارزش را در دست دارد. صندوقدار قيمت کفشها را گفت: 6 دلار. پسرک پولهايش را روي پيشخوان ريخت و آنها را شمرد: 3 دلار و 15 سنت. بعد رو کرد به خواهرش و گفت: فکر مي‏کنم بايد کفشها رو بگذاري سرجايش ...
دخترک با شنيدن اين حرف به شدت بغض کرد و با گريه گفت: نه! نه! پس مامان تو بهشت با چي راه بره؟ پسرک جواب داد: گريه نکن، شايد فردا بتوانيم پول کفشها را در بياوريم. من که شاهد ماجرا بودم، به سرعت 3 دلار از کيفم بيرون آوردم و به صندوقدار دادم. دخترک دو بازوي کوچکش را دور من حلقه کرد و با شادي گفت: متشکرم خانم ... متشکرم خانم. 
به طرفش خم شدم و پرسيدم: منظورت چي بود که گفتي: پس مامان تو بهشت با چي راه بره؟ پسرک جواب داد: مامان خيلي مريض است و بابا گفته که ممکنه قبل از عيد کريسمس به بهشت بره! دخترک ادامه داد: معلم ديني ما گفته که رنگ خيابانهاي بهشت طلائي است، به نظر شما اگر مامان با اين کفش هاي طلائي تو خيابانهاي بهشت قدم بزنه، خوشگل نميشه؟ چشمانم پر از اشک شد و در حالي که به چشمان دخترک نگاه ميکردم، گفتم: چرا عزيزم، حق با تو است مطمئنم که مامان شما با اين کفشها تو بهشت خيلي قشنگ مي‏شه!

ادامه →

حکایات کوتاه آموزنده،شیرین

 روزي سنگ تراشي بود كه از خويش و موقعيتش در زندگي ناراضي بود؛ يك روز از مقابل منزل بازرگاني رد ميشد و نگاهي به خانه وي انداخت وبا خود گفت: «با اين همه دارائي مسلما بسيار قدرتمند است» و آرزو كرد "اي كاش بازرگان بود و اينچنين زندگي ساده اي نداشت".

ناگهان او ثروتمند شد و به قدرت و تجملاتي كه در رويا ديده بود رسيد وليكن ناگهان يك مقام عالي رتبه را بر روي تخت رواني را ديد كه سربازان او را اسكورت ميكردند و ديگران تعظيم ميكردند ؛ ناگهان با خود گفت: «عجب قدرتي؛ كاش اينچنين بودم» .

ناگهان او عالي رتبه شد و سوار بر تخت روان بود و در روز گرم تا بستاني؛ نگاهي به خورشيد انداخت و ديد كه خورشيد مغرورانه به كار خود مشغول است و به حضور او توجهي نميكند و با خود گفت: «عجب قدرتي؛ كاش ميتوانستم خورشيد باشم».

پس او خورشيد شد و لي با تندي به همه مي تابيد و مزارع را سوزاند و كشاورزان و كارگران او را لعنت ميكردند؛ ناگهاني ابري آمد و مابين او و زمين قرار گرفت و قدرت او كم شد و با خود گفت: «اي كاش ابر بودم».

او ابر شد و مدام برسر روستائيان و مزارع باريد و همگان بر سر او فرياد ميزدند؛ ناگهان بادي آمد و او را كنار زد و با خود گفت: «عجب قدرتي؛ اي كاش باد بودم».

او سپس بادشد كه خانه ها را بهم ريخت و درختان را از ريشه شكست وديگر همه از او مي ترسيدند؛ ناگهان متوجه شد كه با چيزي مواجه شده كه اصلا تكاني نميخورد ؛ آن چيز كوه و يا يك سنگ بزرگ و بلند بود و با خود گفت: «عجب سنگ قدرتمندي؛ اي كاش سنگ بودم».

پس او سنگ شد و قوي تر از همه چيز بر روي زمين؛ اما همانطور كه ايستاد ه بود؛ صداي چكشي را شنيد كه يك قلم را در صخره ي سخت مي كوبد؛‌ در خود احساس كرد كه در حال تغيير كردن است؛ با خود فكر كرد و گفت: « ديگر چه چيزي ميتواند از من سنگ بزرگ قوي تر باشد؟»؛ به پائين نگاهي كرد و در زير دست خويش چهره يك سنگ تراش را ديد وبا خود گفت: «اي كاش همان سنگتراش بودم» و ......................


 


گفت و گوی یک سوسک با خدا

گفت : کسی دوستم ندارد . می دانی که چه قدر سخت است ، این که کسی دوستت نداشته باشد ؟ تو برای دوست داشتن بود که جهان را ساختی . حتی تو هم بدون دوست داشتن … خدا هیچ نگفت . 
گفت : به پاهایم نگاه کن ! ببین چقدر چندش آور است . چشم ها را آزار می دهم . دنیا را کثیف می کنم . آدم هایت از من می ترسند . مرا می کشند . برای این که زشتم . زشتی جرم من است . خدا هیچ نگفت . گفت : این دنیا فقط مال قشنگ هاست . مال گل ها و پروانه ها . مال قاصدک ها . مال من نیست . 
خدا گفت : چرا ، مال تو هم هست . خدا گفت : دوست داشتن یک گل ، دوست داشتن یک پروانه یا قاصدک کار چندانی نیست . اما دوست داشتن یک سوسک ، دوست داشتن " تو " کاری دشوار است . دوست داشتن ، کاری ست آموختنی و همه کس ، رنج آموختن را نمی برد . ببخش ، کسی را که تو را دوست ندارد ، زیرا که هنوز مومن نیست ، زیرا که هنوز دوست داشتن را نیاموخته ، او ابتدای راه است . 
مومن دوست می دارد . همه را دوست می دارد . زیرا همه از من است و من زیبایم ، چشم های مومن جز زیبا نمی بیند . زشتی در چشم هاست . در این دایره ، هر چه که هست ، نیست الا زیبایی ... 
آن که بین آفریده های من خط کشید شیطان بود . شیطان مسئول فاصله هاست . 
حالا قشنگ کوچکم ! نزدیک تر بیا و غمگین نباش . قشنگ کوچک نزد خدا رفت و دیگر هیچ گاه نیندیشید که نازیباس


 

مرد جواني، از دانشكده فارغ التحصيل شد. ماهها بود كه ماشين اسپرت زيبايي، پشت شيشه هاي يك نمايشگاه به سختي توجهش را جلب كرده بود و از ته دل آرزو مي كرد كه روزي صاحب آن ماشين شود.
مرد جوان، از پدرش خواسته بود كه براي هديه فارغ التحصيلي، آن ماشين را برايش بخرد. او مي دانست كه پدر توانايي خريد آن را دارد.
بالاخره روز فارغ التحصيلي فرارسيد و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصي اش فرا خواند و به او گفت: من از داشتن پسر خوبي مثل تو بي نهايت مغرور و شاد هستم و تو را بيش از هر كس ديگري دردنيا دوست دارم.
سپس يك جعبه به دست او داد. پسر، كنجكاو ولي نااميد، جعبه را گشود و در آن يك انجيل زيبا، كه روي آن نام او طلاكوب شده بود، يافت.
با عصبانيت فريادي بر سر پدر كشيد و گفت: با تمام مال و دارايي كه داري، يك انجيل به من ميدهي؟
كتاب مقدس را روي ميز گذاشت و پدر را ترك كرد.
سالها گذشت و مرد جوان در كار وتجارت موفق شد.
خانه زيبايي داشت و خانواده اي فوق العاده.
يك روز به اين فكر افتاد كه پدرش، حتماً خيلي پير شده و بايد سري به او بزند.
از روز فارغ التحصيلي ديگر او را نديده بود.
اما قبل از اينكه اقدامي بكند، تلگرامي به دستش رسيد كه خبر فوت پدر در آن بود و حاكي از اين بود كه پدر، تمام اموال خود را به او بخشيده است.
بنابراين لازم بود فوراً خود را به خانه برساند و به امور رسيدگي نمايد.
هنگامي كه به خانه پدر رسيد، در قلبش احساس غم و پشيماني كرد.
اوراق و كاغذهاي مهم پدر را گشت و آنها را بررسي نمود و در آنجا، همان انجيل قديمي را باز يافت.
در حاليكه اشك مي ريخت انجيل را باز كرد و صفحات آن را ورق زد و كليد يك ماشين را پشت جلد آن پيدا كرد.
در كنار آن، يك برچسب با نام همان نمايشگاه كه ماشين مورد نظر او را داشت، وجود داشت.
روي برچسب تاريخ روز فارغ التحصيلي اش بود و روي آن نوشته شده بود: تمام مبلغ پرداخت شده است.
« چند بار در زندگي دعاي خير فرشتگان و جواب مناجاتهايمان را از دست داده ايم فقط براي اينكه به آن صورتي كه انتظار داريم رخ نداده اند ... ؟؟؟!

ادامه →

اس ام اس سرکاری

   به علت نبود چرت و پرت براي ارسال , پيشاپيش سال نو را تبريک ميگوييم ستاد بي کاران ياهو مسنجر

---------------------------- پیامك های سركاری . اس ام اس سركاری . جوك و لطیفه ----------------------------

   اندازه ی تمام قدمهایی که تو عمرم برداشتم دوستت دارم . . . از طرف فلج مادر زاد

---------------------------- پیامك های سركاری . اس ام اس سركاری . جوك و لطیفه ----------------------------

   طرز تهيه دختر سالم مواد لازم . ...........اصلا ولش كن مواد رو حروم نكنيم

---------------------------- پیامك های سركاری . اس ام اس سركاری . جوك و لطیفه ----------------------------

   از من بپرسند بهترین، زیباترین، شجاع ترین، محبوب ترین، داناترین، عاقل ترین ادم کیه ؟ انگشتمو به طرفت تو دراز می کنم و می گم این نمی تونه باشه

---------------------------- پیامك های سركاری . اس ام اس سركاری . جوك و لطیفه ----------------------------

   برو پايين سر کاري نيست
l-l l-l l-l l-l l-l l-l
حالا ميخواي نردبونو بردارم اين پايين بموني؟ 

---------------------------- پیامك های سركاری . اس ام اس سركاری . جوك و لطیفه ----------------------------

   خواص گوسفند :1-بو مي دهد 2-سبزي مي خورد 3- گاهي مي خوابد 4-پرواز نمي کند 5-اس ام اس (پیامک) هاي سر کاري را با دقت مي خواند

---------------------------- پیامك های سركاری . اس ام اس سركاری . جوك و لطیفه ----------------------------

   طرز نگاهت،صورت ماهت، چشماي نازت، دل عاشق نوازت ... منو ياد گداي سر كوچمون مي ندازه

---------------------------- پیامك های سركاری . اس ام اس سركاری . جوك و لطیفه ----------------------------

   اس ك ط د ى آ 6 8 
...
...
...
فقط دكمه 3 گوشيم كار مي كنه

---------------------------- پیامك های سركاری . اس ام اس سركاری . جوك و لطیفه ----------------------------

   می خواستم برایت گل بخرم، دیدم خودت گلی...
...
...
گفتم کود بخرم، بخوری قوی بشی

---------------------------- پیامك های سركاری . اس ام اس سركاری . جوك و لطیفه ----------------------------

   فقط یه بار بهت می گم دوستت دارم
...
...
چون خوب نیست آدم زیاد دروغ بگه

---------------------------- پیامك های سركاری . اس ام اس سركاری . جوك و لطیفه ----------------------------

   نمی تونم بگم که فقط تو رو دارم... چون دیشب خرمون زایید

---------------------------- پیامك های سركاری . اس ام اس سركاری . جوك و لطیفه ----------------------------

   اس ام اس مثل فاتحه می مونه، برای هر کس که بفرستی روحش شاد می شه

ادامه →

اس ام اس

    دروغ مثل برف است که هر چه آنرا بغلتانند بزرگتر می شود

---------------------------- پیامك های پند آموز . اس ام اس . پیام های مفید ----------------------------

   تمام افکار خود را روی کاری که دارید انجام می دهید متمرکز کنید. پرتوهای خورشید تا متمرکز نشوند نمی سوزانند

---------------------------- پیامك های پند آموز . اس ام اس . پیام های مفید ----------------------------

   چيزي که زن دارد و مرد را تسخير مي کند ، مهرباني اوست ، نه سيماي زيبايش

---------------------------- پیامك های پند آموز . اس ام اس . پیام های مفید ----------------------------

   بيهوده متاز که مقصد خاک است

---------------------------- پیامك های پند آموز . اس ام اس . پیام های مفید ----------------------------

   هر چه قفس تنگ تر باشد، آزادی شیرین تر خواهد بود

---------------------------- پیامك های پند آموز . اس ام اس . پیام های مفید ----------------------------

   هرگاه در اوج قدرت بودی به حباب فکر کن

---------------------------- پیامك های پند آموز . اس ام اس . پیام های مفید ----------------------------

   از زندگي لذت ببر چون آخر جاده زندگي يه تابلو هست كه روش نوشته دور زدن ممنوع 

---------------------------- پیامك های پند آموز . اس ام اس . پیام های مفید ----------------------------

   زندگي مثل بازي حکمه!! مهم نيست که دست خوبي نداري مهم اينه که يار خوبي داشته باشي؛ اينطوري ‏شايد حتي بتوني بازي باخته رو ببري

---------------------------- پیامك های پند آموز . اس ام اس . پیام های مفید ----------------------------

   زندگي صحنه ي يکتاي هنرمندي ماست، هر کسي نغمه ي خود خواند و از صحنه رود، صحنه پيوسته به جاست، خرم آن نغمه که مردم بسپارند به ياد

---------------------------- پیامك های پند آموز . اس ام اس . پیام های مفید ----------------------------

   آسمان می بارد, گل می میرد, تو نه آسمان باش نه گل, زمین باش تا آسمان بر تو ببارد و گل در تو بروید

---------------------------- پیامك های پند آموز . اس ام اس . پیام های مفید ----------------------------

   بارون نباش كه با التماس خودت رو به شيشه بكوبي ... ابر باش كه همه منت باريدن تو رو بكشن

---------------------------- پیامك های پند آموز . اس ام اس . پیام های مفید ----------------------------

   در صفحه شطرنج زندگی همه ی مهره های من مات مهربانی تو شدند و من قلبم را به تو باختم

---------------------------- پیامك های پند آموز . اس ام اس . پیام های مفید ----------------------------

   محبت مثل يک سکه ميمونه که اگه بيفته تو قلک قلب ديگه نميشه درش اورد اگرم بخواي درش بياري بايد اونو بشکنی

---------------------------- پیامك های پند آموز . اس ام اس . پیام های مفید ----------------------------

   خدايا من اگر بد کنم تورا بنده ديگر بسيار است تو اگر با من مدارا نکني مرا خدايي ديگر کجاست؟؟؟؟

ادامه →

فقط برای خنده

 

ادامه →

جوک

 

نمایش اندازه واقعی

طرف رفته بوده تماشاي مسابقه دو و ميداني، وسط مسابقه از بغليش ميپرسهببخشيد، اينا واسه چي دارن ميدون؟
بغل دستيش ميگهبراي اينكه به نفر اول جايزه ميدن

طرف يوخده فكر ميكنه، ميپرسهپس بقيشون واسه چي دارن ميدون؟!!


طرف سوار آسانسور ميشه، ميبينه نوشته‌ظرفيت 12 نفر
باخودش ميگهعجب بدبختيه‌هاحالا 11 نفر ديگه از كجا بيارم؟!!!
يارو ميخوره زمين، ...هوا ميره، نميدوني تا كجا ميره!!!!
يارو پشتش ميخواريده، هركار ميكرده دستش نميرسيده.... ميره رو صندلي!!!
يارو تولدش رو تو يه مدرسه برگزار مي كنه
!
بهش مي گن چرا تو مدرسه؟
!
مي گه آخه خيلي كلاس داره!!!
از يارو مي پرسن مي دوني پل رو براي چي مي سازند؟

ميگه براي اينکه کشتيها از زيرش رد بشن !!!
طرف با چند تا از دوستاش 
مي افته تو جزيره آدم خورا، آدم خورا مي‌گيرنش، رئيسشون به بقيه آدمخورا ميگهاينا رو پوستشون رو ميكنيم باهاش قايق درست ميكنيمطرف هم يه چاقو ور ميداره ميزنه شكم خودشو پاره مي کنه، دوستاش ميگن: چيکار داري مي کني ديوانه؟
ميگه: دارم ‌قايقشونو سوراخ ميكنم
!!!
نمایش اندازه واقعی

هالو ميخواسته يك كبريت سوخته رو روشن كنه،هرچي ميزده كبريت مادرمرده روشن نميشده. رفيقش بهش ميگه: بابا خوب شايد كبريتش خرابه! 
ميگه: نه بابا، همين پنج دقيقه پيش روشن شد!!!!!


يارو لنگ بوده با کشتي ميره سفر...وقتي برميگرده رفيقش ميگه: خب سفر خوش گذشت؟؟ 
ميگه: نه بابا همش استرس داشتم هي مي گفتن لنگرو بندازين تو آب!!!
یارو ميره خواستگاري. ازش مي پرسن چه كاره اي؟ روش نميشه بگه قصاب،ميگه:

 

يارو لنگ بوده با کشتي ميره سفر...وقتي برميگرده رفيقش ميگه: خب سفر خوش گذشت؟؟ ميگه: نه بابا همش استرس داشتم هي مي گفتن لنگرو بندازين تو آب!!! یارو ميره خواستگاري. ازش مي پرسن چه كاره اي؟ روش نميشه بگه قصاب،ميگه:

 

يارو لنگ بوده با کشتي ميره سفر...وقتي برميگرده رفيقش ميگه: خب سفر خوش گذشت؟؟ ميگه: نه بابا همش استرس داشتم هي مي گفتن لنگرو بندازين تو آب!!! یارو ميره خواستگاري. ازش مي پرسن چه كاره اي؟ روش نميشه بگه قصاب،ميگه: لوازم يدكي گوسفند دارم.
یارو از شهر خودش با ماشين مياد تهران و بر مي گرده. دوستش ميپرسه راحت رفتي و اومدي؟ 
ميگه: والا موقع رفتن که خوب بود، اما موقع برگشتن،
 گردنم تا اينجا خشك شد!!!
يکي به رفيقش مي گه : شنيدم تو ظرف شستن به زنت کمک مي کني؟ زن ذليل! 
ميگه: خب مگه چيه؟ اونم تو رخت شستن به من کمک مي 
کنه!!
به هالو ميگن اگر حالت تهوع بهت دست بده چيكار ميكني ؟ 
ميگه : من بهش دست نميدم
از هالو ميپرسن بنظر تو سخت ترين کار چيه؟ 
ميگه: نمک تو
 نمکدون ريختن, چون سوراخ هاش خيلي ريزه
یکی هميشه لباس مشكي مي پوشيده . دوستاش ميگن چرا هميشه مشكي مي پوشي ؟ 
ميگه
 : آخه من ختم روزگارم
یارو ميره در خونه دوستش و هر چي در ميزنه کسي درو باز نميکنه، با خودش ميگه: فکر کنم درشون خرابه، بهتره زنگ بزنم!!
بروزرسانی : ۱۳۸۹/۱/۳۱
جوکهاي داغ و تنوري!!! 

سرهنگه داشته امتحان رانندگي مي‌گرفته. از يارو مي‌پرسه: اگه يه نفر وسط خيابون بود، بوق ميزني يا چراغ؟ طرف ميگه...
نمایش اندازه واقعی

يکي مي ره استاديوم جاي اينکه فوتبال نگاه کنه مرتب بالا سرشو با تعجب نگاه مي کرده. بهش مي گن چرا فوتبال نگاه نمي کني؟ مي گه: دنبال کلمه پخش زنده مي گردم!


يکي سوار اتوبوس ميشه، ميره يک گوشه واميسته. راننده بهش ميگه: آقا اين همه صندلي خالي، چرا نميشيني؟ يکي ميگه: حالا صبر کن، دو دقيقه ديگه همين يک ذره جا هم پيدا نميشه!!
يکي ميره تو جنگل مي بينه روباهه خوابه ميگه خوب شدخواب بود و گرنه گولم ميزد!
آرزوي 3 حيوان:
جوجه تيغي:نازش كنن
پاندا:عكس رنگي بگيره!
گوسفند:جلوي وانت بشينه
سرهنگه داشته امتحان رانندگي مي‌گرفته. از يارو مي‌پرسه: اگه يه نفر وسط خيابون بود، بوق ميزني يا چراغ؟ طرف ميگه: برف پاك كن جناب سرهنگ! سرهنگه كف مي‌كنه مي‌پرسه: يعني چي؟  ميگه: جناب سرهنگ،‌ يعني يا برو اين طرف يا برو اون طرف!!
يارو گاوداري داشته، مامور بهداشت مياد ميگه به گاوات غذا چي طرف ميگه آت و آشغال! يارو کلي جريمش مي کنه. سال بعد مياد ميگه چي ميدي به گاوات؟ طرف ميگه جوجه کباب، چلوکباب، پيتزا! يارو دوباره کلي جريمش مي کنه. سال بعد بازم مياد ميگه چي ميدي به گاوات؟ اين دفعه طرف ميگه والا اول صبح نفري هزار تومن بهشون ميدم برن هر چي دوست دارن بگيرن بخورن!!
به پشه ميگن: چرا زمستون پيداتون نيست؟؟؟ ميگه: نه اينکه تابستونا خيلي برخوردتون خوبه!!
 
 

ادامه →

اس ام اس سرکاری

 در خواب بدیدم ۷ دختر لاغر ، ۷ پسر چاق را خوردند !

تعبیر : قحطی شوهر در راه است !
.
.
.
خدا شونه هامون رو فقط برای اینکه کوله بار غممون رو روش بذاریم نیافریده
آفریده که بعضی وقتها بندازیشمون بالا و بگیم :
“به من چه !”
.
.
.
یا رب ز کرم جزای نیکی بفرست
ماشین و آپارتمان شیکی بفرست
من میل به تک خوری ندارم، لطفا”
از این دم بخت ها شریکی بفرست
.
.
.
چشماتو نگاه کردم تمام آفرینش خدا رو توش دیدم
لوس نشو تو چشات خودمو دیدم !
.
.
.
( د U سT د A ر M )
مد
ل جدیدش هست !
قبلیا خیلی تکراری شده بود !
.
.
.
شعر  جدید سعدی پس از حذف یارانه ها :
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو تانی لقمه نانی به کف آری و سریعا بخوریش!
.
.
.
غضنفر تو جنگل داشته راه میرفته لاشه یه روباه رو میبینه رو زمین میگه :
وای خوب شد مرده و الا گولم میزد !

.
.
.
به دلیل گرانی نان
بازی نون بیار کباب ببر
غیر قانونی اعلام شد!
.
.
.
گدا میره در خونه‌ی یه پیرزن و پیرزنه عصبانی میاد دم در و میگه باز اومدی گدایی؟
گدا هم بر میگرده میگه چیه انتظار داشتی بیام خواستگاری؟
.
.
.
بازی قدیمی و پر طرفدار « نون بیار کباب ببر »
به دلیل تعارض با واقعیت موجود در جامعه و تخیلی بودن آن از جمع بازی ها حذف و بازی
« چندین سیخ کباب بیار تا بتونی لقمه نونی ببری » جایگزین آن شد !
.
.
.

این یکی اس ام اس نیست ! :
شوهره میاد خونه به زنش میگه:
من برای شام دوستمو دعوت کردم خونه مون
زنش میگه: چرا این کار رو کردی، ببین خونه چقدر بهم ریخته است
ظرفا کثیفن، هیچی هم برای خوردن تو یخچال نیست
شوهره میگه: میدونم ولی اشکالی نداره
زنه میگه: اگه میدونی، پس چرا دوستت رو دعوت کردی؟
شوهرمیگه: آخه اون زده به سرش بره زن بگیره !
.
.
.
این یکی هم اس ام اس نیست ! :
روزی دو نفر در جنگل قدم می زدند
ناگهان شیری در مقابل آنها ظاهر شد
یکی از آنها سریع کفش ورزشی اش را از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید
دیگری گفت بی جهت آماده نشو هیچ انسانی نمی تواند از شیر سریعتر بدود
مرد اول به دومی گفت : قرار نیست از شیر سریعتر بدوم
کافیست از تو سریعتر بدوم
و اینگونه شد که شاخه ای از مدیریت بنام مدیریت بحران شکل گرفت!

ادامه →

جوک های غضنفری لطیفه های فارسی

 

جوک های غضنفری

لطیفه های فارسی

 

به غضنفر میگن تو شهر شما چند ماه از سال سرده ؟

میگه : ۱۴ ماه !

 

 

میگن : یه سال که ۱۲ ماه بیشتر نیست !

 

میگه : آخه تا ۲ ماه بعد از فروردین هم تو شهر ما سرده !

* * * * اس ام اس غضنفر و لطیفه * * * * *

 

 

غضنفر میره خواستگاری، بابای دختره ازش میپرسه:شما شغلتون چیه؟ غضنفر میگه:قازی !

باباهه حال میکنه، میگه: کدوم شعبه؟ غضنفر میگه:ایلده ایران قاز !

* * * * اس ام اس غضنفر و لطیفه * * * * *

 

 

به غضنفر میگن تو طرفدار کدوم تیم فوتبال هستی؟ میگه قربون جدش برم آسد میلان !

* * * * اس ام اس غضنفر و لطیفه * * * * *

متن کامل در ادامه مطلب

ادامه →

cache01last1449675954